دسته بندی سایت
پیوند ها
دراين پژوهش به بررسي مقايسه سلامت رواني دانشجويان دانشكده علوم تربيتي و روانشانسي با دانشجويان دانشكده علوم پايه دانشگاه شهيد بهشتي پرداخته شد سوالهاياين پژوهش آن بوده است كه آيا بين سلامتي رواني دانشكده علوم تربيتي با دانشجويان علوم پايه تفاوت معني داري وجود دارد ؛ و سوال دوم بهاين شكل بود كه آيا بين سلامت رواني دانشجويان پسر دانشگاه علوم تربيتي روا نشناسي با دانشجويان پسر دانشگاه علوم پايه تفاوتهاي معنا داري وجود دارد ؛و سوال سوم بهاين شكل بود كه آيا بين سلامت رواني دانشجويان دختر دانشگاه علوم تربيتي با دانشجويان دختر علوم پايه تفاوت معني داري وجود دارد؟ و سوال چهارم بهاين مورد پرداخته بود كه آيا بين سلامتي رواني دانشجويان دختر دو دانشكده با دانشجويان پسردودانشكده تفاوت معني داري وجود دارد؟ جامعه آمارياين پژوهش همه دانشجويان دودانشكده بود كه از بيناين دانشجويان دو دانشكده تعداد 100 نفر به ‹‹ عنوان نمونه، از هر دو دانشكده با روش نمونه برداري تصادفي ساده انتخاب شد ابزار گرد آوري اطلاعات دراين پژوهش عبارت بود از آزمون سلامت رواني (scl-90-R). روش تحقيق دراين پژوهش روش همبستگي بود. ـ آزمون t براي دو گروه مستقل.
بررسي سولات دراين پروژهش حاكي از آن است كه ارتباط معني داري بين سلامت رواني دانشجويان دانشكده علوم تربيتي و علوم پايه وجود نداشت و در مورد سوال دوّم و سوم هم سلامت رواني دانشجويان پسر و دانشجويان دختر دو دانشكده هم نتيجه مانند سوال اول بود يعني تفاوت معناي داري بين سلامت رواني آنها وجود نداشت ولي در مورد سوال چهارم نتيجه بر عكس بود يعنياينكه تفاوت معناي داري بين سلامت رواني دانشجويان دختر دو دانشكده در مقايسه با دانشجويان پسر دو دانشكده وجود داشت بهاين معني كه سلامت رواني دانشجويان پسر دو دانشكده بيشتر از سلامت رواني دانشجويان دختر دو دانشكده بوده است.
فهرست مطالب
عنوان صفحه
فصل اوّل:
1- مقدمه ....................................................................................................... 2
2- بيان مسئله ............................................................................................. 10
3- سوالهاي پژوهشي ................................................................................. 13
4- اهداف پژوهش ...................................................................................... 13
5- اهميت و ضرورت پژوهش ................................................................... 14
6- متغيرها و تعاريف مفهوميو عملياتي آنها ............................................. 15
7- خلاصه مباحث مطرح شده .................................................................... 17
فصل دوم:
8- پيشينه تحقيق ........................................................................................ 18
9- تاريخچه بهداشت رواني ........................................................................ 19
10- تعريف سلامت رواني و نظريه هاي شناختی ارائه شده ..................... 44
11-هدف اصلي بهداشت رواني و ديدگاههاي روان تحليلگري و انسانگري در مورد بهداشت رواني 44
الگوی شخصیت سالم از دیدگاه رفتارگرایی................................................ 52
11-الگوي شخصيت سالم از ديدگاه پرلز.................................................... 53
نظریه عقلانی هیجانی الیس ......................................................................... 55
12-ديدگاه اريسكون در مورد مشخصات افراد سالم................................. 57
انسانها دارای شخصیت سالم از نظر الکساندر........................................... 58
13-ديدگاه انجمن ملي بهداشت جهان درباره افراد داراي سلامت
ذهني و رواني ............................................................................................. 59
14-ديدگاه های نظري دربارة سلامت رواني ............................................. 60
الف ـ نظريه سيستم ها ............................................................................. 60
ب ـ وديكود اكولوژيكي ............................................................................. 62
ج ـ مفهوم تعادل حياتي ............................................................................. 65
فصل سوم:
روش تحقيق ................................................................................................ 68
طرح تحقيق .................................................................................................. 69
انتخاب نمونه يا نمونه گيري ....................................................................... 70
جامعه آماري .............................................................................................. 70
تعداد نمونه .................................................................................................. 71
روش نمونه گيري ....................................................................................... 71
معرفي ابزار پژوهش و پايايي آنها .............................................................. 71
روش جمع آماري اطلاعات ......................................................................... 72
روش آماري ............................................................................................... 73
فصل چهارم:
تجزيه و تحليل آماري ................................................................................. 74
فصل پنجم:
بحث و نتيجه گيري ..................................................................................... 88
پيوستها
منابع
مقدمه:
هزاره سوم ميلادي در شرايطي آغاز ميگردد كه جهان كماكان درگير مشكلات عديدهاي چون تغييرات اجتماعي و پيامدهاي آن در ابعاد رواني ـ اجتماعي انسان است. پيشرفت و توسعه علي رغم آنكه تسهيلات فراواني به همراه داشته است اما در برگيرنده مشكلات اساسي نيز هست. بدين ترتيب موضوع تغييرات اجتماعي و پيامدهاي آن د رتعليم و تربيت و سلامت رواني يا بيماريهای مرتبط با ان ،افزايش رضايتمندي از زندگي يا كاهش آن و هزاران موضوع ديگر ازاين دست پيش روي محققان است.
از آنجا كه بهداشت رواني پديدهاي رواني ـ اجتماعي، نيازمند درك و تفسير درست از مسائل مرتبط است و بايد آن را در چهارچوب عوامل اساسي زمينه ساز و يا در ارتباط مستقيم با عوامل زيانبخش براي سلامتي مورد توجه استاين موضوع از آن جهت مهم است كه فراتر از متغيرهاي مستقل و جداگانهاي كه به طور طبيعي نقش اساسي خود را در سلامت رواني و يا بيماريايفا ميكنند. عوامل مشترك را نيز را كه درايجاد يا تسهيل اختلافات رواني برعهده دارد مورد توجه قرار داده است و با رويكردي كل نگر به تنظيم چهارچوب موثر ميپردازيم.
تغييرات شرايط اجتماعي،طي دو دهه گذشته،موجب تغييرات بنيادين در سطح خانواده و دوستان از يك سو و نيز موجب تغييرات وسيعي در تعليم و تربيت و شيوه هاي آن و نيز سبك هاي زندگي از سوي ديگر گرديده است صرف نظر از مشكلات جاري كه ميتواند ما حصل شرايط بد اقتصادي و توسعه نيافتگي باشد دگرگوني هاي پي در پي در الگوهاي زندگي تغيير درمطالبات اجتماع از فرد، تغيير در ارزش ها، باورها و فرهنگ به گونهاي است كه كه می تواند به صورت مستقيم يا غير مستقيم توانايي هاي سازشي فرد را تحت تاثير قرار دهد.
بدين ترتيب سطوح مختلف اجتماعي به ويژه كودكان و جوانان در مواجه با تغييرات پي در پي پيراموني مشكلات متنوع را تجربه ميكنند و با مسائلي درگير ميشوند كه ابعاد آن براي بسياري از خانواده ها و مسئولان امرناشناخته است.
توانايي انسان در بهم ارتباط دادن حوادث محيطي و نشان دادن واكنش منطقي به رشد روانشناسي كمك فراوان كرده است از همه جالب تراينكه توانايي ماست كه با اشخاص مختلفايجاد رابطه ميكنيم و در صورت نااميدي از آنها فاصله ميگيريم توانايي انسان در استفاده از خلاق از قوه تصور و فكر خود و برخورد واقع بينانه كه با امور يكي ديگر از نشانه هاي بلوغ و رشد فكري ماست.
ناراحتي هاي رواني لزوماً حاصل نيروهاي اسرار آميز و نفوذ ناپذير نيستند بلكه اغلب در فرايندهاي معمولي مانند اشتباه در يادگيري، استنباطهاي اشتباه براساس اطلاعات نادرست يا ناكافي و تميز ندادن تصور از واقعيت بوجود ميآيند از آن گذشته انديشه ا گر حاصل فرضهای اشتباه باشد ميتواندغير واقع بينانه گردد و رفتار اگر مبتني بر طرز تلقي هاي غير منطقي باشد غير عقلاني نظر بهاينكه خويشتن نگري،فراست - آزمون واقعيت ها و يادگيري اصولاً فرايندهاي شناختي هستنداين طرز برخورد با بيماريهاي رواني را شناخت درماني ناميده است
روانشناسي قرن بيستم بيشتر بر هيجانات منفي نظير افسردگي و اضطراب تمركز يافته است تا بر هيجانات مثبتي نظير شادي و بهزيستي. هدف مطالعات روانشناختي بيشتر بر آن بوده است كه بيماريهاي رواني را مورد بحث و گفتگو قرار دهد و درمان آنها هدف اصلي بوده است. به عبارتي ديگر تعريف سلامت رواني مترادف با فقدان بيماريهاي رواني و يا علايم بيمارگونه تلقي شده است در حاليكه از دهه 1980 به بعد در تعريف سلامت تغيير و تحول بسياري پديد آمده است. متون مربوط باروانشناسي سلامت تنها به جنبه هاي منفي و رفع آثار منفي در افراد محدود نميشود همانطور كه در تعريف سازمان بهداشت جهاني به سلامت از جنبه مثبت آن تأكيد شده است و فردي واجد سلامت شناخته ميشود كه به لحاظ زيستي ـ رواني ـ اجتماعي از شرايط معيني برخوردار باشد (بوم و همكاران، 2001،نقل از كرمينوري و همكاران 1381).
اختلالات رواني مشكلات جدي و شايع بوده كه در سراسر دنيا مشاهده ميشود و يكي ازناتوان كننده ترين بيماريها در طب محسوب ميشود كه هزينه هاي زيادي را به جامعه تحميل ميكند. سابقه شناخت اختلالات رواني و در كنار آن بحث سلامتي رواني به سابقه تاريخ و شناخت بشر از خود و تغيير رفتاري بعضي از انسانها نسبت به انسانهاي ديگر باز ميگردد. گاه مرز بيناين دو يعني سلامت رواني از اختلال رواني چنان درهم ميآميزد كه اطلاقاينكه فردي سالم يا بيمار است مشكل به نظر ميآيداينست كه افراد و يا مراكز علميزيادي كوشيده اند تا تعريف واضح و دقيقي از موضوع سلامت رواني و اختلال رواني ارائه دهند كه البته كليه تعاريف ارائه شده با توجه به شرايط و موقعيت هاي اجتماعي سنن و فرهنگ بوده و اصولاً از ديد كساني كه نگرشي طبيعي به سوال نگاه ميكنند كسي سالم و بيمار است كه اگر بيمار نباشد ويا كسي كه بيمار است كه سالم نباشداين امر در بعضي بيماريها مانند بيمار روانپزشكان و كساني كه با طب پيشگيري سروكار دارند براي تعريف سلامت رواني و بهنجاری از ميانگين نرمال يا زنگوله معروف منحني توزيع عمومياستفاده ميكنند و افراد را با خصوصيات افراد ميانگين مقايسه كرده كهاين جنبه باليني و درماني نداشته و صرفاً جنبه آماري دارد و البته تعيين خصوصيات افراد ميانگين كه از طريق آماري بدست ميآيد خود مسئله قابل بحث است.
اصولاً فردي از نظر رواني سالم است كه تعادلي بين رفتارها و كنترل او در مواجه مشكلات اجتماعي وجود داشته باشد. ازاين ديدگاه انسان و رفتارهاي او در مجموع يك سيستم در نظر گرفته ميشود كه بر اساس كيفيت تاثيرمتقابل عمل ميكند بااين ديد سيستميك ملاحظه ميشود كه چگونه عوامل متنوع زيستي انسان بر عوامل رواني اجتماعي او اثر گذاشته و بالعكس از آن تاثير ميپذيرد.
به عبارت ديگر بهداشت و تعادل رواني انسان به تنهايي مطرح نيست بلكه آنچه مورد بحث قرار ميگيرد پديده هايي است كه در اطراف او وجود دارند و بر جمع سيستم و نظام او تأثير ميگذارند و از آن متاثر ميشوند.
كارشناسان سازمان بهداشت سلامت فكر و روان رااين چنين تعريف ميكنند:
سلامت فكر عبارت است از قابليت ارتباط موزون و هماهنگ با ديگران تغيير و اصلاح فردي و اجتماعي و حل تضادها و تمايلات شخصي بطور منطقي و عادلانه و مناسب (ميلاني فر بهروز بهداشت رواني، نشر قدس 1370 ص 65ـ3)
لونسيون (Levinson) و همكارانش در سال 1962 سلامت رواني رااين چنين تعريف كرده اند: سلامت رواني عبارت است ازاينكه فرد چه احساسي نسبت به خود ـ دنياي اطراف ـ محل زندگي ـ اطرافيان و با توجه به مسئوليتي كه در مقابل ديگران دارد. چگونگي سازش وي با درآمد خود و شناخت موقعيت زماني و مكاني خويشتن.
كارل مينجر (Krlmeninger) ميگويد سلامت رواني عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش به حداكثر امكان بطوريكه باعث شادي و برداشت مفيد و مؤثر به كامل شود.
واتسون (watson) موسس مكتب رفتارگرايي ميگويد “ رفتار عادي نمودار شخصيت سالم انسان عادي است كه موجب سازگاري او با محيط و با نتيجه رفع نيازهاي اصلي و ضروري او ميشود ”.
تعريف گينزبرگ (Ginsburg)اين چينين است “ تسلط و مهارتاينكه در ارتباط صحيح با محيط در سه فضاي مهم زندگي عشق، كار، تفريح. اين شخص و همكارانش براي توضيح بيشتر ميگويند استعداد يافتن و ادامه كار. داشتن خانواده. ايجاد محيط خانوادگي خرسند. فرار از مسايلي كه با قانون درگيري دارد لذت بردن از زندگي و استفاده صحيح از فرصتها و سلامت روان است.
با تعريفی كه از بهداشت رواني شد ميتوان استنباط كرد كه بهداشت رواني علمياست براي بهتر زندگي كردن. رفاه اجتماعي كه تمام زواياي زندگي از محيط خانه گرفته تا مدرسه دانشگاه محيط كار و نظاير آن را دربر ميگيرد. در بهداشت رواني آنچه بيش از همه مورد نظر است (احترام به شخصيت و حيثيت انساني است) و تا هنگاميكهاين حيثيت و احترام برقرار نشود سلامت فكر و روان و بهبود روابط انساني معني و مفهومينخواهد داشت.
شاملو در مورد اهداف بهداشت رواني و اصول آن مينويسد. هدف اصلي بهداشت رواني پيشگيري است واين منظور بوسيلهايجاد محيط فردي و اجتماعي مناسب حاصل ميگردد و بنابراين بهداشت افراد اجتماع و تمام مردم بطور دسته جمعي منظور نظر بهداشت رواني است و اصول بهداشت رواني عبارت است از:
1-احترام به شخصيت خود و ديگران
2-شناختن محدوديتها در خود و افراد ديگر
3-دانستناين حقيقت كه رفتار انسانتحت تأثير عواملي است
4-آشنايي بهاينكه رفتار هر فرد تابع تماميت وجود اوست
5-شناسايي احتياجات و محركهايي كه سببايجاد رفتار و اعمال گردد.
از آنجا كه بهداشت رواني اجتماع را هم بطور انفرادي و هم بطور دسته جمعي در بر ميگيرد لذا اصل كلي در بهداشت رو اني سالم سازي محيط فردي و اجتماعي است و اصول فوق براي نيل بدين منظوربكار ميرود.
احساس ياس و يا نااميدي از خود يكي از بارزترين علائم غِِِير عادي و عدم تعادل و رواني بوده و بنابراين لازمه برخورداري از سلامت روانياين است كه شخص به خود احترام گذارده و اعتماد به نفس درانجام كارها و در ورابط بين فردي و برخورد با ديگر افراد جامعه را داشته و خود را دوست بدارد. شخص سالم احساس ميكند افراد اجتماع او را دوست دارند و به او احترام ميگذارند و او نيز متقابلاً به آنها احترام گذاشته و آنها را دوست دارد. عدم اعتماد به نفس باعث ميشود كه فردمبتلا اظهار كند كه به كسي اعتماد ندارد. اجتماع براي او ارزش قائل نيست و بنابراين از برخي از وظايف اجتماعي خود صرف نظر كرده و از قبول هر گونه مسئوليت شانه خالي ميكند. بر عكس حالت فوق نيز ممكن است بوجود بيايد يعني فرد با تصور غير عادي از خود و براي جبران نقصيه خود نيروي خود را بيش از حد تصور مصرف كرده و دست به كارهاي خطرناك بزند.
شخصي كه از سلامت رواني برخودار هست همچنين بايستي خود را همانطور كه هست بشناسد و قبول كند يعني علاوه بر استفاده از خصوصيات مثبت و بر جسته به محدوديت و نواقص فرد نيز آشنايي كامل داشته باشد. پي بردن به شخصيت قابليتها و تواناييها يا به عبارت ديگر خود پنداري از مهمترين مسائل بهداشت رواني است و چون خود پنداري در اثر يادگيري وجود ميآيد لذا تجارب گذشته و نقش اولياء در تربيت فرزند اهميت يافته و باعث ميشود كودك به قضاوت ديگران در مورد خود پي برده و از خود ارزيابي به عمل آورد. خود پنداري هميشه قابل تغيير است و رابطه مستقيم با محيط و اطرافيان و طرز برخورد و رفتار آنان دارد. صميميت و محبت،استوار بودن خانواده و روابط صحيح بين اعضاي خانواده باعث ثبات و پايداري شده و بالعكس از هم گسسته شدن خانواده و يا روابط نامطلوب اعضاي آن باعث عدم ثبات خود پنداري و از دست دادن اعتماد به نفس شده و شخص در مقابله با مشكلات دچار نگراني ـ اضطراب شده ـ و رفتارهاي نامناسب از خود نشان می دهد.
بيان مساله
بخش عمدهای زندگي آدميبه عنوان موجودي اجتماعي در مناسبات و روابط متقابل او با ديگران خلاصه ميشود امااين مناسبت متقابل نيز مانند ساير رفتارهاي آدميبدون حساب و كتاب و بدون نظم و قانون نيست. مثلاً نقشهاي مختلفي كه مادر در زندگي خود به عنوان فرزند يك خانواده پدر يا مادر معلم يا دانشجو و بالاخره عضوي از اعضاي جامعه برعهده ميگيريم در نظر بگيريد طبيعي است كه رفتارهاي ما تناسب هر يك از نقشهايي كه بر عهده داريم متناوب است (كريمي1368)
از آنجايي كه معلمان نا متعادل وبه ويژه در مقطع ابتدايي در زمينه رفتارهاي چون بي ثباتي ـ اضطراب ـ تنفر و احساس حقارت ميتوانند تأثيرات مخّربي بر روي دانش آموزان داشته باشند يا بلعكس در ابعاد مثبت،معلمان با ثبات و متعادل و سازگار نه تننها موجبات سلامتي رواني و بهداشت رواني دانش آموزان را در كلاسهاي خود فراهم ميسازند بلكه در كمك به سلامت رواني دانش آموزان بسياري كه داراي اختلالات رواني هستند نيز ميتوانند نقش كمكي و درماني چشمگيريايفا كنند ازاين جهت بررسي نقش متغيرهايي كه برروي سلامت رواني دانشجويان دانشكده علوم پايه و علوم تربيتي و روانشاسي كه اكثراً درآيندهاي نزديك به وظيفه خطير تعليم و تربيت دانش آموزان و دانشجويان اشتغال خواهند ورزيد ـ اثر ميگذارند از اهميت خاصي برخودار است (ترابي نژاد 1371)
در جامعهاي كه در آن افراد از احساس مسئوليت برخودار باشند در مقابل انواع فشارهاي رواني و تهديدهاي خارجي مقاومتر و پايدارتر خواهند بود واين موضوع در بين دانشجويانمراكز دانشكده هاي علوم تربيتي و علوم پايه شكوفايي استعداد ها ـ بروز خلاقيتها و پيشرفتاهاي اجتماعي و فرهنگي را در پي خواهد داشت.
نتايج تحقيقات انجام شده در مورد ارتباط سلامت رواني احساس مسئوليت نشان ميدهد كه بيناين دو متغير رابطه وجود دارد ليكن در كشور ما تحقيقي كه قابليت تعميم داشته باشد انجام نشده است.
سلامت رواني در توزيع و تشريح عملكرد رفتار افراد متغيرهاي مهميتلقي ميگرددزيرااين متغير ميتواند به عنوان عوامل تسهيل كننده پيشرفت يا يك عامل بازدارنده پيشرفت و كسب مهارتهاي جديد عمل كند. وقتي كه فرد متقاعد شود كه پيروزي و شكست در فعاليتهايش به خودش وابسته است با انگيزه هاي بهتري دست به فعاليت می زند
واز طرف ديگر با افزايش موفقيتها نگرش مثبتفرد نسبت به خود و ارزشي كه براي خودش قائل است نيز افزايش مي يابد كه درنتيجه باعث افزايش عزت نفس و اعتماد فرد نسبت به خود خواهد شد.
از سوي ديگر چون عزت نفس زمينه اساسي ادراک فرد از تجارب زندگي را فراهم ميكند در صورت مثبت بودن ميتواند به عنوان سپری در مشكلات عاطفي و اجتماعي خود را محافظت كند و راهبردهاي موثري براي افزايش بهداشت رواني و عملكرد دانش جو در اختيار او قرار دهد. با توجه به اينكه سلامت رواني يكي از مفاهيم مهم و مطرح ميباشد و از طرفی نتيجه تحقيقات متعدد رابطه آن را با برخي متغيرهاي بسيار نشان داده اند لذا لازم است تا تحقيقي در بين دانشجويان مراكز دانشكده هاي علوم پايه و علوم تربيتي دانشگاه شهيد بهشتي انجام گيرد تا با كاربرد علميمفهوم فوق دانشجو از نظر كنترل كيفيت دروني وبيروني بهتر شناسايي شده و سپس به او كمك شود تا سلامت رواني اش را تقويت نمايد.
سوالات تحقيق:
1- آيا بين سلامت رواني دانشجويان علوم تربيتي و علوم پايه تفاوت معنا داري وجود دارد؟
2- آيا بين سلامت رواني دانشجويان پسر مراكز دانشكده هاي علوم تربيتي و علوم پايه تفاوت معناداري وجود دارد؟
3- آيا بين سلامت رواني دانشجويان دختر مراكز دانشكده هاي علوم تربيتي و علوم پاية دانشگاه تفاوت معناداري وجود دارد؟
4- آيا بين سلامت رواني دختران با سلامت رواني پسران دو دانشكده تفاوت معناداري وجود دارد؟
اهداف پژوهش:
بطور كلي اهدافاين پژوهش ميتواند از جنبه نظري زمينهاي را براي گسترش آگاهي و افزايش دانش در حوزه سلامت رواني فراهم كند و از نظر كاربردي نيز زمينهاي را فراهم كند تا درمورد بهداشت رواني و سلامت رواني دانشجويان مراكز اقدامات موثري صورت بگيرد و در همين راستا اهداف پژوهش به شرح زير مطرح ميگردد:
1- تعيين تفاوت سلامت رواني دانشجويان دانشكده هاي علوم پايه و علوم تربيتي
مبلغ واقعی 16,000 تومان 50% تخفیف مبلغ قابل پرداخت 8,000 تومان
محبوب ترین ها
پرفروش ترین ها