تماس با ما

فید خبر خوان

نقشه سایت

تمامی فایل ها با تخفیف ویژه در سایت قرار میگیرد. در ضمن برخی محصولات سایت در جمعه با تخفیف 80 درصدی ارائه میشود ...


دسته بندی سایت

پیوند ها

نظرسنجی سایت

بنظر شما دوستان گرامی چه مطالبی در سایت قرار داده شود ؟

اشتراک در خبرنامه

جهت عضویت در خبرنامه لطفا ایمیل خود را ثبت نمائید

Captcha

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 91
  • بازدید دیروز : 88
  • بازدید کل : 427224

تاثیر ساخت قدرت بر تشد ید ناسیونالیسم قومی 90 ص


تاثیر ساخت قدرت بر تشد ید ناسیونالیسم قومی 90 ص

مقدمه:

امروزه بحث ايجاد وحدت و همگرايي ملي يکي از مسائل مهمي است که کشورهاي داراي تنوع قومي با ان روبرو هستند.درگذشته با توجه به شيوه خاص حکومت داري بحث وحدت ملي به معناي امروز وجود نداشت. در هيچ يک ازامپراتوريهاي قديمي رابطه مردم وشاه رابطه دولت-ملت به معناي امروز نبوده است. دولت-ملت پديده جهان مدرن است که برپايه نظريه قرارداداجتماعي شکل گرفته ودولت آن، شکلي از قدرت است که يک ملت آن را بنيان گزاري کرده است.

با رونداستعمار و همچنين با جهانگيرشدن و نفوذ انديشه وتمدن غربي،مفهوم اين شکل از دولت در جهان سوم نيز گسترش يافت و باعث بوجود آمدن دولتهاي جديد از دل امپراتوريهاي قديمي ومستعمارات شد.بدلايل مختلف،همچون وارداتي بودن اين تفکر و همچنين نبود زيرساختهاي فرهنگي مناسب براي پذيرش ان، بزرگترين دغدغه اين کشورها همواره ايجاد انسجام، وحدت و همگرايي ملي بوده است.

دراواخر قرن نوزدهم با نفوذ انديشه هاي غربي درايران ما شاهد شکل گيري انديشه هاي ناسيوناليستي در ميان روشنفکران و بعضي نخبگان دربار،مثل اميرکبير يا عباس ميرزا هستيم.اما بدلايل مختلف ازجمله ضعف حکومت مرکزي، نااراميها و جدائي طلبي هاي قومي دراواخرحکومت قاجار وجود داشته است. ضعف حکومت مرکزي باعث مي شد تا وحدت ملي همواره بصورت يک آرزو درميان ملي گرايان باقي بماند.آرزويي که با روي کارآمدن دولت رضا شاه اميد ميرفت به واقعيت تبديل شود، يعني حکومت مقتدر مرکزي که توانائي غلبه بر جدائي طلبيهاي قومي،قبيله اي را داشته باشد.

رضا شاه با تکوين ساخت دولت مطلقه سعي کرد با تکيه بر ناسيوناليسم ملي«که تاکيد خاص برشکوه وتاريخ ايران باستان داشت»دولت-ملت به معناي مدرن آن را جايگزين امپراتوري درهم ريخته قديم کند.اين پروزه ، که برپا کردن دولت مدرن براي پديد آوردن ملت مدرن ايران بود،کاري بسيارسخت ودشواربه نظر مي رسيد.

براي به ثمر رسيدن اين خواسته،دولت رضاشاه دست به اقدامات گوناگون زد ازجمله:ايجاد ارتش مدرن،بوروکراسي ،سرکوب ويکجانشيني ايلات درقالب طرح تخته قاپوکردن،تبليغ وايجاداحساس ناسيوناليسم ملي و..... ،ولي در حقيقت همانطور که دکتر احمدي نيز اشاره کرده است اين اقدامات سبب انحصار قدرت دردست حکومت مرکزي و کاهش مشارکت قوميتها در قدرت و دوري بيگانگي اقوام ايراني ازحکومت مرکزي ،وبطورکلي دولت شد.که خود عامل مهمي درايجاد واگرايي قومي و سياسي شدن قوميتهاي گوناگون بوده است.

باتوجه به اين پيشينه ما شاهد رخداد انقلاب اسلامي درايران هستيم که انديشه نويني به نام جمهوري اسلامي رابه واقعيت تبديل مي کند.شکل تازه ائي از قدرت بر پايه اصل ولايت فقيه،اسلام ،و.... اين عوامل و همچنين علاقه خودم به مسائل ايران که در گذشته نيز درقالب تحقيقي به نام تاثير روي کارآمدن رضاشاه بر آداب وعقايد مردم ايران به آن پرداخته ام، باعث شد تا من در اين تحقيق بدنبال پاسخ اين سوال باشم که ساخت قدرت دردوره جمهوري اسلامي چه تاثيري بر سياسي شدن قوميتها داشته است.

بايد توجه داشت"که نيرو وعواملي که بر وحدت ملي تاثير مي گزارند را مي توان دردو الگو مقا يسه کرد.در الگوي اول برمبناي عوامل درون زا و برونزا ودر الگوي دوم بر مبناي عوامل روبنايي وزير بنايي:درالگوي اول عواملي نظير استعمار،تهديدات بيروني،داراي ماهيتي برونزامي باشند وعواملي نظير تارخ مشترک،وحدت سرزميني،فرهنگ مشترک،دين،قوميت ونژاد درون زاهستند،ودر الگوي دوم عواملي نظير موقعيت،وحدت سرزميني،فرهنگ مشترک ،تاريخ، زبان، دين نقش بنيادين دارد وعواملي نظير ناسيوناليسم، ساختار سياسي،تهديدات بيروني،استعمار،ايدولوژي،قدرت دولت مرکزي،نقش روبنايي دارد

دراين تحقيق سعي مي شود الگوي دوم که عوامل روبنايي را وزيربنايي را مدنظر دارد مورد توجه قرار گيرد.بنابراين سعي مي شود دراين تحقيق تاثير ساخت قدرت به عنوان عاملي که بر عوامل رو بنائي و زيربنائي تاثيرگزاري مهمي دارد مورد توجه قرارگرفته و همچنين بطور خاص تاثير اين ساخت قدرت بر ناسيوناليسم قومي مورد بررسي قرار گيرد. البته لازم به ذکر است که در اين تحقيق به مطالعه موردي تمام اقوام نمي پردازيم بلکه سعي مي شود اقوامي که در دوران معاصر گرايش ناسيوناليستي دارند موردتوجه قرار گيرد.

گفتني است که فرضيه اصلي در اين تحقيق ،ساخت قدرت متمرکزدر دوره جمهوري اسلامي باعث کاهش مشارکت اقليت هاي قومي در قدرت و کاهش مشارکت باعث تشديد ناسيوناليسم قومي در ايران شده است،مي باشد.

در اين تحقيق از ارشادات و راهنمايي هاي استاد گرانقدر خود جناب دکتر سعيد گازراني که با گشاده رويي مرا راهنمايي کرده اند،بهره فراوان بردم که در اينجا بر خود لازم مي دانم که از صميميت و نظرات بلند نظرانه ايشان تشکر کنم ضمن اينکه مسئوليت هر گونه نارسايي و اشتباه در اين تحقيق تنها متوجه خودم مي باشد.

 

 

آرش اميري

دانشجوي کارشناسي ارشد علوم سياسي

دانشگاه آزاد اسلامي

واحد مشهد

 

 

 

بهره اول

مفاهيم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فصل اول

قوميت و قوم گرايي

 

سيري در نظريه هاي ناسيوناليسم قومي:

قبل از آن که به دو مکتب نظري راجع به ناسيوناليسم قومي بپردازيم لازم است تا ابتدا توضيح کوتاهي راجع به آن بدهيم.در مورد ناسيوناليسم قومي نظرهاي گوناگوني مطرح شده است مثلاً براي مدرنيستها و همچنين ساختار گرايان شکلي از ناسيوناليسم به حساب آمده که حالت بومي به خود گر فته است (اسميت ،1383:137).اما اگر بخواهيم به يک تصوير روشن از ناسيوناليسم قومي برسيم بايد بگوييم که ريشه آن را بايد در پيوندهاي خويشاوندي پيدا کرد و بيشتر تکيه بر روابط خانوادگي دارد (اسميت،1383:138).

اما سوالي که مطرح مي شود اين است که براستي يک گروه قومي که احساس يا گرايش ناسيوناليستي دارند چه اهدافي را دنبال مي کنند؟ به نظر مي رسد که اهداف گروههاي قومي متفاوت باشند اما بطور کلي سه هدف عمده را مي توان بر شمرد اول اينکه درصدد ايجاد يک دولت مستقل و متحد که منشاء آن برگردد به آن گروه قومي ،دومين مورد اين است که گروه قومي به دنبال کسب هويت مستقل مي باشد و در آخر و سومين هدف ،چون ناسيوناليسم قومي آمال و آرزوهاي خاص را ارئه مي دهد اين آمال و آرزوها مي تواند در غالب مفاهيمي چون رهايي ،استقلال و وحدت قومي ظهور کند و براي گروهاي قومي جذابيت داشته باشد (مقصودي ،1380:52).

لازم است در ادامه به انواع ناسيوناليسم قومي نيز اشاره کنيم . بطور کلي ناسيوناليسم قومي به دو صورت يا شکل ظهور مي کند يک نوع آن زماني است که يک گروه قومي يا چند گروه در درون يک دولت وجود داشته باشند و خارج از بلوک قدرت قرار گيرند در اين زمان ممکن است که اين گروههاي قومي خواهان استقلال و جدايي از دولت مرکزي باشند و بخواهند دولت-ملت مستقل تشکيل دهند گرايش آنها به عنوان ناسيو ناليسم قومي جداهي خواه شناخته مي شود .

اما اگر يک گروه قومي در چند کشور پراکنده باشند زماني که بخواهند به عنوان يک کشور مستقل درآيند آن موقع ناسيوناليسم آنها به عنوان ناسيو ناليسم قومي الحاق گرايانه شناخته مي شود ( مقصودي ،1380،:53 52).

در پايان اين قسمت بايد خاطر نشان کنيم که در مورد ناسيوناليسم قومي دو قلمرو نظري وجود دارد يک قلمرو به ماهيت قوميت و ناسيوناليسم مربوط است و قلمرو ديگر مربوط به علل سياسي شدن مسئله قوميتهاست ( احمدي ،1386:142)لا زم به ذکر است که مسائل مربوط به قلمرو اول را مي توان در دو مکتب کهن گرايي و ابزارگرايي پيدا کرد که در ادامه به آنها اشاره خواهيم کرد اما قبل از آنکه وارد اين بحث شويم و براي آشنايي مقدماتي لازم است بگوييم در حالي که کهن گرايان معتقدند که قوميت و و ناسيوناليسم پديدههاي کهني هستند در مقابل ابزار گرايان نظر عکس آن را دارند و معتقدند که اين پديده ها محصول دوره جديد مخصوصاً چند قرن اخير است(احمدي ،1386:143).

 

 

کهن گرايان:

ادوارد شيلز نخستين کسي بود که اصطلاح کهن گرايي را به کار برد اما در دهه 1950ميلادي شخصي به نام کليفورد گيرتز آن را رواج داد (احمدي ،1386:142).

اين مکتب ناسيوناليسم قومي را بر حسب ويژگيهاي رفتاري ذاتي گروه قومي تفسير مي کند که در نزد برخي از صاحب نطران از مبناي زيست شناسي نيز بر خوردار است اين مطلب را مي توان اين گونه معني کرد که هويت يک گروه قومي از نسلي به نسل ديگر انتقال مي يابد( دي سيسک،1379:40).

از اين مطالب مي توان اين گونه استنباط کرد که کهن گرايان بر طبيعي بودن ناسيو ناليسم قومي تاکيد دارند يعني خواسته ها آنان را طبيعي دانسته نه اين که تحت شرايطي بوجود آمده باشند به عنوان مثال واکر کونور از برجسته ترين صاحب نظران مکتب کهن گرايي جنبه هاي سياسي شدن گروهاي قومي را به عنوان پديده طبيعي حيات بشري ميداند( احمدي ،1386:145).

در پايان و براي جمع بندي بايد بگوييم که که در مکتب کهن گرايي دو مطلب عمده وجود دارد اول آن که ملتها و ناسيوناليسم پديده هاي کهني هستند و دوم آن که طبيعي و جهان شمولند (احمدي ،1386:142) يعني مخصوص يک منطقه و زمان خاص نيستند .

 

ابزار گرايان:

در بالا شاهد آن بوديم کهن گرايان مدعي بودند که ناسيوناليسم قومي پديده اي طبيعي و همچنين کهني است در مقابل اين نظر ابزارگراياني وجود دارند که معتقدند ناسيوناليسم قومي مقوله اي مرکب ،پويا و تابع شرايط ساختاري جامعه است آنان اظهار مي دارند که هويتهاي قومي بر حسب گستره وسيعي از متغيرها رو به افزايش و کاهش مي نهد که شامل توانايي و مهارتهاي پيشگامان سياسي است که به شکل کار آمدي توان بسيج گروه ها براي اهداف جمعي و بيان باورها و عقايد حول دو محور پيشنه و سرنوشت مشترک را دارند( دي سيسک،1379:41).

اين به آن معني است که سياسي شدن قوميتها تابع شرايطي است که توسط اشخاص يا تحت وضعيت خاصي بروز مي کند نه اين که گرايش ناسيوناليستي يک گرايش طبيعي در درون گروهاي قومي باشد .

البته در مورد ابزارگرايان يک مکتب واحد وجود ندارد اين رهيافت ها از ديدگاهاي مارکسيستي و نومارکسيستي گرفته تا نظريه هاي گزينش حسابگرانه با يکديگر متفاوت و داراي انواع گوناگون است اما فرض اساسي همه اين رهيافت ها يکي است .

در بالا هم به آن اشاره شد و آن اين که سياسي شدن يا هويت شناسي گروههاي قومي يک نوع وفاداري حاشيه اي است که مي توان براي دستيابي به اهداف سياسي و اقتصادي به شيوه هاي حسابگرايانه ،آن را بوجود آورد ( احمدي،1386:147).

همانطور که اشاره کرديم کهن گرايان مناقشات قومي را به عنوان پديده اي طبيعي مي شناسند اما ابزارگرايان آن را معلول دو عامل اساسي مي داند 1) متفاوت بودن درجات و الگوهاي نوسازي ميان گروه ها 2) رقابت بر سر منافع اقتصادي و زيست محيطي در شرايطي که مناسبات ميان گروه ها بر حسب ثروت و موقعيت اجتماعي تغيير مي کند . به بيان ديگر ،قوم گرايي اغلب پوششي براي دنبال نمودن منافع ذاتاً اقتصادي است(دي سيسک،1379:44).

ابزارگرايان ناسيوناليسم را يک پديده مدرن مي دانند و سعي مي کنند با آوردن مثالهاي تاريخي،تغيير کردن وابستگي هاي قومي را در طول تاريخ را نشان دهند و به اين نتيجه گيري برسند که چنين وفاداريهايي را نمي توان کهن دانست و اين يعني نقطه مقابل کهن گرايان که معتقد بودند ناسيو ناليسم قومي پديده اي کهن است(احمدي،1386:147).

بطور کلي اگر بخواهيم نشان دهيم که گرايشات قومي پديده اي است کهن يا مدرن بايد بگوييم که وفاداريهاي عاطفي گروههاي قومي به آداب و سنن خود پديده اي طبيعي و ماقبل مدرن است اما سياسي شدن اين وفاداريها و بسيج گروه هاي قومي براي کسب خود مختاري يا استقلال يک پديده مدرن است( احمدي،1386:152-153).

 

گروه قومي:

از آنجا که ارائه يک تعريف دقيق براي گروه قومي بسيار مشکل است ابتدا به چند تعريف رايج درباره گروه قومي مي پردازيم و در آخر سعي مي کنيم تا به يک جمع بندي نائل شويم .

يک گروه قومي شامل مردمي است که داراي وجوه مشترک فرهنگي،تاريخي و يا در موارد جسماني مي باشند که نسبت به يکدگر احساس تعلق و همبستگي مي کنند و خود را از گروه هاي ديگر جدا مي سازند( گودرزي ،1384:12).

در تعريفي ديگر گروه قومي اين گونه تعريف شده است :قوم را مجموعه اي از افراد و گروههاي به هم پيوسته تشکيل مي دهند که داراي روابط پيشينه خانوادگي و سر گرفته از يک تبار،که بر اثر گسترش يک يا چند خانواده شکل گرفته است اين مجموعه داراي نژاد ،زبان و فرهنگ زيست مشترک مي باشد گاه ديده شده است که نما و مشخصات جسماني و فيزيکي و حتي گويش و لهجه افراد يک قوم يا بهتر بگوييم طايفه با افراد ديگر از همان قوم تفاوت و اختلاف مشهود و فاحش دارند(يوردشاهيان،1380:12).

همانطور که در دو تعرف قبلي مشاهده شد شاهد اختلاف ميان دو تعريف هستيم در حالي که تعريف اول بر مسئله وجوه مشترک در خصوصيات ظاهري تاکيد کرده بود در تعريف دوم نه تنها به آن اشاره اي نشده است بلکه به اين امر اشاره مي کند که خصوصيات ظاهري و فيزيکي افراد يک قوم ممکن است متفاوت باشد.

آنچه در اين دو تعريف مشترک است تاکيد بر امر خويشاوندي بودن آن است اين در حالي است که ساموئل هانتينگتون ضمن رد احساس خوشاوندي ، معتقد به ابعاد رواني و احساس هويت قومي ميان گروه قومي است (هانتيگتون،1379:244).

اما رولان برتون قوم را يک پديده اسطوره اي مي داند و آن را اين گونه تعريف مي کند

قوم يک مجموعه اجتماعي تمايز يافته ، بسته و پايدار معرفي مي شود

که ريشه هاي خود را در گذشته اي اسطوره اي تصور مي کند و عمدتاً

داراي يک نام ،رسم ، ارزشها و زبان مشترک است(برتون، 2 :1384).

در حالي که رولان برتون قوم را يک پديده اسطوره اي مي داند حميد احمدي معتقد است که واژه قوميت براي مطالعه تاريخي آمريکا بوجود آمده ، که در آن گروههاي مختلف نژادي، زباني و مذهبي داراي مليتهاي اوليه گوناگون زندگي مي کردند پس از نظر وي اطلاق صفت قومي در آمريکاي شمالي بوجود آمده که به گروههاي مهاجر از اروپا ،آسيا و ساير نقاط جهان سوم به اين کشور مهاجرت کرده اند (احمدي،1386:33-35).

اما براي اينکه به تعريفي جامع از گروه قومي برسيم بهتر است به تعريف ايزمن و رابينو ويچ اشاره کنيم آنها قوميت را اين گونه تعريف مي کنند :هويت و همبستگي جمعي متکي بر عوامل انتسابي چون جد مشترک،زبان ،رسوم ، سيستم عقايد و مذهب و در موارد نژاد يا رنگ است (احمدي،1386:47).

در پايان بايد خاطر نشان کنيم که گروه قومي معمولاً به يک اجماع سياسي دلالت ندارد و در بسياري از موارد فاقد فرهنگ عمومي و حتي بعد سرزميني است ( دي اسميت ،1383:23).

 

تفاوت ميان قوميت و مليت :


مبلغ واقعی 16,000 تومان    50% تخفیف    مبلغ قابل پرداخت 8,000 تومان

توجه: پس از خرید فایل، لینک دانلود بصورت خودکار در اختیار شما قرار می گیرد و همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال می شود. درصورت وجود مشکل می توانید از بخش تماس با ما ی همین فروشگاه اطلاع رسانی نمایید.

Captcha
پشتیبانی خرید

برای مشاهده ضمانت خرید روی آن کلیک نمایید

  انتشار : ۱۵ فروردین ۱۳۹۷               تعداد بازدید : 335

مطالب تصادفی

  • پروژه مرگبار
  • دانلود سوالات استخدامی آموزش و پرورش (به همراه پاسخ نامه کامل
  • مزایا و معایب استفاده از روش قالب لغزنده عمودی
  • مروری بر ریشه‌های مسئله‌ی فلسطین 30 ص
  • سمينار كارشناسي ارشد (عمران) 197 ص

خراسان جنوبی شهرستان قاینات

تمامی محصولات ما با قیمت بسیار مناسب در سایت قرار میگیرد.